- نویسنده, محمد عبدی
- شغل, نویسنده و منتقد فیلم
سینمای ایران از اولین سالهای جنگ ایران و عراق به آن توجه نشان داد، اما حاصل این توجه در طول هشت سال جنگ، به تمامی فیلمهایی بود مملو از قهرمانپروری و در واقع پروپاگاندا در راستای ادامه جنگ که گاه فضای اکشن و زد و خورد آن در گیشه هم مورد استقبال قرار میگرفت؛ از جمله فیلمهایی چون عقابها (۱۳۶۳) ساخته ساموئل خاچیکیان، پرواز در شب (۱۳۶۵) از رسول ملاقلی پور و کانی مانگا (۱۳۶۶) به کارگردانی سیفالله داد.
در زمان جنگ، ترسیم چهره متفاوت از جنگی که با ایدئولوژی انقلاب پیوند داشت، کاملاً ممنوع بود، در نتیجه حتی فیلم انسانی باشو، غریبه کوچک (۱۳۶۴) ساخته درخشان بهرام بیضائی که در راستای تبلیغات ایدئولوژیک حکومت قرار نمیگرفت، نتوانست مجوز اکران بگیرد.
جرقههایی از نگاهی دیگر به جنگ در اواخر دهه شصت با فیلمهایی چون عروسی خوبان ساخته محسن مخملباف - که پیش از این فیلمسازی «خودی» و کاملاً در راستای ایدئولوژی حکومت تلقی میشد- شکل گرفت، اما تنها از نیمههای دهه هفتاد به بعد بود که فیلمهایی مشخصاً ضد جنگ- یا حداقل با نگاهی کاملاً متفاوت به جنگ- در سینمای ایران ظهور پیدا کرد؛ فیلمهایی که در حد و حدود امکانات سانسور جاری در سینمای ایران، سعی داشتند نگاهی انسانی و ضد جنگ را تصویر کنند و گاه البته نتوانستند از سد ممیزی عبور کنند و ممنوع شدند.
در این مطلب نگاهی داریم به پنج نمونه شاخص از این فیلمها در سینمای ایران.
باشو، غریبه کوچک؛ کارگردان بهرام بیضائی
باشو، پسری اهل جنوب که خانوادهاش را از دست داده، از جنگ میگریزد و خودش را به روستایی در شمال میرساند، جایی که «نایی» او را در خانهاش میپذیرد...
Skip مطالب پیشنهادی and continue reading
مطالب پیشنهادی
فیلم «آواز بوقلمون»؛ پیوند ایران و کانادا
اسکار ۲۰۲۴؛ آیا فیلمهای سینمایی بیش از اندازه طولانی شدهاند؟
انتقاد شدید کمپین ترامپ از فیلم «اپرنتیس» ساخته علی عباسی
«بازگشت تیم برتون»؛ نمایشگاه بزرگی در ستایش تخیل یک فیلمساز
End of مطالب پیشنهادی
انسانیترین نگاه به جنگ که به شکل شاعرانه و جذابی در صحنههای مختلف فیلم جاری میشود و جهان پیچیده بهرام بیضائی را در یکی از سادهترین اشکالش با تماشاگر در میان میگذارد، جایی که یک پسربچه با فرهنگ و زبان و رنگ پوستی متفاوت، از جنگی خانمانسوز که جز بلا و مصیبت برای او و خانوادهاش چیز دیگری نداشته، به سوی دیگری از ایران میگریزد. این سرآغاز یک ارتباط زیبا با نایی به عنوان مام وطن است که به دور از خشونت جهان اطرافش، بچههای این سرزمین را در آغوش میکشد و نوید زندگی را میدهد، آن هم در سالهایی که تلویزیون حکومتی از بام تا شام ساز مخالفی میزد و وظیفهای نداشت جز کوبیدن بر طبل جنگ و مرگ.
به همین دلیل هم بود که یکی از زیباترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران برای سالها (تا زمان پایان جنگ) توقیف ماند. در سال ۱۳۶۴ نامهای دال بر تغییر هفتاد و چهار مورد به بیضائی تحویل داده شد که او طبیعتاً نپذیرفت و فیلم در آن زمان اجازه نمایش نگرفت. از مضحکترین موارد باید به هواپیماها در عنوانبندی فیلم اشاره کرد که از راست به چپ حرکت میکردند و به بیضائی گفته شد که معنای آن این است که ایران به عراق حمله کرده است!
نجاتیافتگان؛کارگردان رسول ملاقلیپور
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهید
اسطوره تختی
در مجموعه چهار قسمتی «اسطوره تختی» از زندگی شخصی، ورزشی و اجتماعی غلامرضا تختی میشنویم.
پادکست
پایان پادکست
یک مددکار به نام مریم و یک مجروح به نام رضا که تنها نجاتیافتگان یک حمله هستند، سعی دارند در جبهه خود را به عقب برسانند اما با یک نظامی عراقی به نام عبدالرحمان برخورد میکنند، در حالی که قطعنامه ۵۹۸ پذیرفته شده و جنگ به پایان میرسد...
رسول ملاقلیپور سازنده فیلمهای «دفاع مقدس» نظیر پرواز در شب (۱۳۶۵) و افق (۱۳۶۷) به ناگاه با دو فیلم نجات یافتگان و سفر به چزابه چشمها را خیره کرد: قهرمانپروریها و پروپاگانداهای فیلمهای پیشین، در سال ۱۳۷۴ جایش را به دو فیلم پخته ضد جنگ داد که برای اولین بار مفهوم جنگ را به چالش میکشید و به بیهوده بودن آن میتاخت.
نجات یافتگان بلافاصله توقیف شد؛ فیلمی که به شکلی جسورانه برای نخستین بار به یک عراقی، شخصیتی انسانی و قابل لمس میبخشید که با تصویر کلیشهای سربازان عراقی در فیلمهای موسوم به «دفاع مقدس» زمین تا آسمان فاصله داشت. فیلم برای اولین بار تردید درباره جنگ را وارد سینمای ایران کرد و با پرداختی دیدنی، دو سوی درگیر در یک جنگ را به هم پیوند زد، جایی که انسانها فارغ از فرامین نظامی، به درک یکدیگر نزدیک میشوند.
اتوبوس شب؛ کارگردان کیومرث پوراحمد
عیسی سرباز نوجوانی است که به عنوان بلدراه مأمور میشود با یک راننده اسیران عراقی را به قرارگاه برساند.
کیومرث پوراحمد این فیلم را بر اساس کتاب «داستانهای شهر جنگی» اثر حبیب احمدزاده ساخت: «وقتی این کتاب را مطالعه کردم، داستان نوجوانی که چهل اسیر را از آبادان به ماهشهر میبرد، به قدری گیرا و جذاب بود که مرا به دنبال خود کشاند و گفت مرا بساز.»
فیلم سیاه و سفید پوراحمد، رابطه جذاب و نامتعارفی را بین دو سوی یک جنگ برقرار میکند؛ جایی که یک نوجوان و یک راننده با وجه دیگری از «دشمن» روبرو میشوند که با شنیدههای آنها متفاوت است. فیلمساز نگاهی انسانی را بر سرتاسر اثر میگستراند و تن به کلیشههای رایج نمیدهد، جایی که قهرمانش با گریه میپرسد: «چرا میکشیم؟» و سرباز عراقی اشاره دارد: «من احساس دارم، من شعور دارم، من انسان هستم.»
لیلی با من است؛ کارگردان کمال تبریزی
فیلمبرداری به نام صادق که از جنگ میترسد، برای گرفتن وام از صندوق صدا و سیما باید برای فیلمی مستند به جبهه برود و سرانجام از خط مقدم سر در میآورد.
لیلی با من است در نهایت در قالب فیلم «دفاع مقدس» قرار میگیرد و در انتها میخواهد - شاید به اجبار و برای فرار از سانسور یا شاید به خاطر ایمان و اعتقاد سازندهاش به حکومت و جنگ هشت ساله - جبهه و جنگ را تقدیس کند. اما همزمان فیلم به شکل متناقضی از «دفاع مقدس» تقدسزدایی میکند. زمانی که نفی جنگ، تردید در آن و شوخی با آن غیرممکن به نظر میرسید، این فیلم به شکل جسورانهای جبهه و جنگ را به سخره گرفت و یک کمدی بسیار موفق در گیشه شکل داد درباره سوژهای که شوخی با آن به کفرگویی شبیه بود.
گیلانه؛ کارگردان رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب
مادری که زندگیاش را وقف فرزند جانبازش میکند.
سینمای اجتماعی رخشان بنیاعتماد در این فیلم به شکل مستقیم به تأثیرات جنگ میرسد، جایی که شخصیتهای زن آثار او حالا در برابر دنیا و جنگی سراسر مردانه قرار گرفتهاند که جز ادبار چیزی برای آنها به ارمغان نمیآورد.
حالا با زاویه دیگری از جنگ روبرو هستیم؛ جنگی که اثراتش باقی میماند و تا ابد شخصیتهای فیلم را درگیر خود میکند، خواب و آسایش را از آنها میگیرد و حسرت زندگی را در دل آنها باقی میگذارد.